بابا مصطفی کو؟!
جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۵۸ ق.ظ
قبل از تولدعلیرضا خواب دیده بود؛ یک نوزاد پسر،لای ملحفه پیچیده اند،می دهند بغلش و اسمش را علی اصغر احمدی روشن صدا می کنند...علت گذاشتن اسم علی روی علیرضا همین بود...علیرضا را دعوا نمی کرد. با حضور کمرنگی که داشت،نمی خواست خاطره بدی در ذهنش بماند.وقتی بعد از چند روز آخر شب از سر کار می آمد،با وجود خستگی زیاد،با علیرضا شمشیربازی می کرد،کشتی می گرفت.علیرضا عاشق کشتی و شمشیربازی بود...خیلی تأکید داشت علیرضا مشکلات زندگی را بچشد. زود بزرگ شود و روی پای خودش بایستد.علیرضا از بچگی به من خیلی وابسته بود.یک سال و خورده ای بود،می خواستم در کلاس های کنکور شرکت کنم،نمی توانستم .از من جدا نمی شد.هر وقت تنهایش می گذاشتم دائم گریه می کرد.پیش مصطفی هم نمی ماند.سه سالگی را که رد کرد،چون با پدرش بازی می کرد،وابستگی اش به مصطفی هم بیشتر شد.اواسط هفته که می شد،می دانست وقت آمدن باباست..دائم می گفت:"بابا کی میاد؟"موقع آمدنش را تشخیص می داد. می گفتم:تو راهه..الان می رسه،بد قِلقی نمی کرد.شخصیتی دارد علیرضا،مثل پدرش،تودار..خیلی تودار است!خیلی کم سراغ پدرش را می گیرد...در حالی که من می دانم چقدر دلتنگــــــــــــــــــ است..........ما قضیه شهادت پدرش را اصلاً رو نکرده بودیم. با یکی از علما مشورت کردیم.گفت به رویش نیاورید...در مراسم ختم مصطفی شرکتش ندهید.کم کم خودش در جمع خصوصی خانواده می فهمد....از مربی مهدش شنیدیم که گفته بود:"پدر من شهید شده!"روزی که آقا تشریف آورد.علیرضا برای اولین بار عکس های قاب گرفته و جمعیت را دید و پرسید:"بابا مصطفی کو؟؟؟؟
- ۹۳/۰۳/۱۶