تیم سایبری پلارک

Pelarak Cyber Team

تیم سایبری پلارک

Pelarak Cyber Team

تیم سایبری پلارک

«امروز جمهورى اسلامى و نظام اسلامى با یک جنگ عظیمى مواجه است، لیکن جنگ نرم که دیدم همین تعبیر «جنگ نرم» توى صحبتهاى شما جوانها هست و الحمدللَّه به این نکات توجه دارید؛ این خیلى براى ما مایه ‏ى خوشحالى است - خب حالا در جنگ نرم، چه کسانى باید میدان بیایند؟قدر مسلّم نخبگان فکرى‏ و شما دانشجویان همین نخبگان فکری هستید. که باید شما را افسران جوانِ جبهه ‏ى مقابله ‏ى با جنگ نرم نامید.»
بیانیات مقام معظم رهبری
(دیدار با دانشجویان، 4 شهریور 1388)

"Today the Islamic Republic regime is facing a huge battle, but the war that saw the phrase" soft war "Alhmdllh these suggestions into your point is, you're young, it's very essence is happy for us - So In war, who came to the field? appreciate your obvious intellectual elite and the intellectual elite of our students. Young officers, who should you call the front face of the war. "
Leader word
(meeting with students, 4 September2009)

پلارک اس.ام.اس
سایتهای پیشنهادی
پوستر منتخب
سنگرهای سایبری
سنگرهای ما
حامی پلارک

۲۱ مطلب با موضوع «دین اسلام :: امام خامنه ای :: ضد استعمارگران :: دفاع مقدس» ثبت شده است

۱۷
خرداد
۹۴
«گردان کمیل در این عملیات خط شکست و از میدان مین عریضی عبور کردیم و در کانال گیر کردیم. عمق کانال به قدری زیاد بود که شب عملیات با خودمان نردبان برده بودیم تا بتوانیم داخل کانال شویم.»
«سیدعلیرضا ربیعی» از رزمندگان دوران دفاع مقدس در گفت‌وگو با «ساجد» با اشاره به چگونگی تشکیل گردان کمیل پرداخته است:
 لشکر27محمد رسول الله(ص) ۱۰ یا ۱۲ گردان خط شکن داشت مثل انصارالرسول، مقداد، مالک، کمیل. برخی از گردان‌ها از قبل، از زمان عملیات فتح المبین خوب جا افتاده بودند. نیروهایی که می‌آمدند از طریق آشنایی و بچه محل بودن‌هایی که با فرماندهان داشتند می‌گفتند دوست داریم بریم گردان فلانی که فرمانده‌اش آشناست و هم محل هستیم.
لذا از نظر تعداد نیرو یک گردان ما می‌شد 600 نفر، و دیگری 250نفر. شکل کار به این صورت بود. کار سازمان یافته و اینکه از بالا ابلاغ شده باشد نبود. با این حساب این جوری گردان‌ها این طور سازمان پیدا می‌کرد و می‌جنگید. در واقع شکل خاصی نداشت، ولی از حیث نیروها گردان‌ها کیفیت و کمیت را با هم داشتند.
ماجرای کانال کمیل چیست؟
این ماجرا مربوط به عملیات والفجر یک است. در آن شب ما هم حضور داشتیم. گردان کمیل همان گردانی بود که آن شب عملیات کرد. دشمن کانالی را از چزابه زده بود که نزدیک به 95 کیلومتر بود. عمق کانال چهار متر در عرض شش متر بود و طول 95 کیلومتر.
همراه بچه‌های گردان کمیل در این عملیات خط شکستیم و از میدان مین عریض عبور کردیم. عمق کانال به قدری زیاد بود که شب عملیات با خودمان نردبان برده بودیم تا بتوانیم داخل کانال شویم، ابتدا کانال دست دشمن بود، نیروهای دشمن را منهدم کردیم و می‌خواستیم از کانال برویم به ارتفاعات 112 و  214. ارتفاعات کوتاه بود اما به دلیل رملی بودن زمین حرکت به سمت ارتفاعات بسیار سخت بود.

عبور از کانال به دلیل وجود آنتنی‌های پی در پی دشوار بود. پنج روز در کانال گیر کردیم. همان جا بود که فرمانده گردان ما آقای ارسنجانی مجروح شد و رفت عقب. من و شهید تندسته و شهید سعید مهتدی بودیم. مهتدی فرماندهی را بر عهده گرفت. آتش دشمن بسیار سنگین بود. کار طوری گره خورده بود که ما دیگر نتوانستیم از این کانال عبور کنیم و جلوتر برویم. کانال به دلیل اینکه دست دشمن بود هر صد متر به صد متر آنتنی خورده بود.
دشمن وقتی فهمید ما این منطقه را گرفتیم آتش را برمنطقه متمرکز کرد. آتش سنگین، منحنی زن‌ها، تیربارچی‌ها که از کمین می‌زدند، توپ و تانک مستقیم، توپخانه‌ها همه و همه بر سر رزمندگان می‌ریخت. ماموریت ما بعد از عبور از کانال گرفتن ارتفاعات برای تثبیت عملیات بود. طول این کانال را سه گردان از لشکر 27 که  انصار، کمیل و... بودند پوشش می‌دادند.
دشمن دقیقه‌ای یک میلیون و 200 هزار گلوله داخل کانال می‌ریخت. یعنی وجب به وجب داخل کانال را آتش می‌ریخت تا مقاومت از بین برود و تانک هایشان بتوانند حرکت کنند و مواضع را پس بگیرند. بچه‌های ما در کانال لحظه به لحظه به شهادت می‌رسیدند. شدت آتش به قدری سنگین بود که مجبور بودیم داخل سنگرهای روبازی که عراقی‌ها درست کرده بودند مستقر شویم. تعداد زیادی از بچه‌های ما شهید شده بودند.
بخاطر خاک رملی منطقه گلوله‌های توپ وقتی به خاکریز اصابت می‌کرد تمام خاک‌ها را داخل کانال می‌ریخت طوری که پس از روز پنجم به قدری خاک از شدت آتش داخل کانال آمده بود که تمام آن چهار متر کانال پر شده بود و حالا ما مجبور بودیم برای اینکه دیده نشویم روی دست حرکت کنیم تا تیر نخوریم.
برای در دسترس بودن مجروح‌ها بچه‌ها را یکی یکی جمع کردیم تا محفوظ بمانند برای به عقب فرستادن. دشمن عقبه ما را هم با آتش سنگین می‌زد و پشت سر ما هم میادین مین زیادی بود که اجازه نمی‌داد آمبولانس برای انتقال مجروح‌ها حضور پیدا کند.
من هم مجروح شده بودم ولی آسیب دیدگی هم خیلی زیاد نبود و خداوند قدرتی داد تا بتوانم ایستادگی کنم. روز پنجم متاسفانه مجبور شدیم عقب نشینی کنیم. سردار همت دستور داد که برگردیم عقب و به خاطر وجود میادین مین نتوانستیم مجروح‌ها را به عقب بیاوریم. نامردها آمدند و با تانک از روی جنازه شهدا عبور کردند و خاکریزها را ریختند داخل کانال. و بعدها سال 71 بچه‌های تفحص جنازه شهدا را به کشور برگرداند.
  • منتظر ظهور
۳۰
شهریور
۹۳

برای مشاهده و دانلود پوسترها در اندازه اصلی ، بر روی تصاویر کلیک نمائید.

برای مشاهده سایر پوستر ها به ادامه مطلب بروید


  • منتظر ظهور
۱۱
شهریور
۹۳

نماهنگ "گردان" حامد زمانی در جشن پیروزی غزه رونمایی شد.

برای مشاهده و دانلود این کلیپ از کانال ما در سایت آپارات اینجا کلیک نمائید.

برای مشاهده و دانلود این کلیپ از کانال ما در سایت آپارات اینجا کلیک نمائید.


  • منتظر منتقم حضرت زهرا(س)
۲۰
مرداد
۹۳

تیپ ۶۵ نیروهای ویژه هوابرد یا نیرو های مخصوص معروف به نوهد یکی از زبده ترین وآماده ترین نیروهای ارتش هستند که به کلاه سبزها معروفند. این تیپ عهده دار عملیات های سخت و حساس در کشور است که از جمله آنها می توان به آزاد سازی گروگان، حمله به هواپیما، قطار و عملیات های خرابکاری در مواضع دشمن در کیلومترها خارج از مرز های کشور اشاره نمود.

 در تصور خیلی از جوانان ایرانی، حتی اگر پیگیری هم نشود، کماندو و تکاور شدن وجود دارد؛ هیجانی وصف ناشدنی در کنار خدمتی بزرگ به کشور. افتخارش کم و پنهان نیست رسیدن به چنین جایگاهی و صد البته جور هندوستان کشیدن برای این موضوع، تنها از عهده اندکی بر می آید.

سال 1332 بود که برای اولین بار 10 نفر از کارکنان نیروی زمینی ارتش برای طی دوره چتربازی به کشور فرانسه اعزام شدند و پس از طی دوره­ های زمینی و هوایی مختلف به کشور مراجعت کرده و واحد چتربازی را در سال 1334 پایه­ گذاری کردند. این واحد در سال 1338 گردان چتربازی نامیده شد. در همان سال تیپ ویژه هوابرد با شماره 23 به نام تیپ نیروهای مخصوص با سازماندهی پنج گردان عملیاتی، یک گردان پشتیبانی، یک دسته مخابرات و گروهان قرارگاه و آموزشگاه جنگ‌های نامنظم تشکیل شد.


در سال 1349، رسماً عنوان آن به تیپ 23 نیروهای ویژه هوابرد تغییر یافت. یک سال پس از آن بود که با انجام تغییراتی در ساختار تشکیلاتی تیپ و پیچیده شدن عملیات‌های تروریستی و جایگزینی تکنیک‌ها و تاکتیک‌های نوین، دو یگان دیگر به نام های «رهایی گروگان» و گروهان «عملیات روانی» نیز به ساختار تیپ 23 اضافه شد.


در سال 1370 و پس از احساس نیاز به یک یگان واکنش سریع، تیپ 3 نوهد از لشکر 23 جدا شد و با سه گردان عملیاتی نوهد (نیروهای ویژه هوابرد) و آموزشگاه جنگ‌های نامنظم، گروهان عملیات روانی، یکان رهایی گروگان، گردان پشتیبانی، دسته مخابرات و گروهان قرارگاه در پادگان افسریه تشکیل و تحت عنوان تیپ 65 شناخته شد.


فرمانده تیپ 65 نیروهای ویژه هوابرد نیروی زمینی در گفتگویی تفصیلی با گروه دفاع و امنیت مشرق به شرح وظایف و افتخار آفرینی‌های این تیپ در دوران دفاع مقدس و سیر تحولات آن در سالهای اخیر پرداخته است. 


  • منتظر منتقم حضرت زهرا(س)
۱۸
مرداد
۹۳

سنگِ مزار شهید «محمود معزپور» در بهشت زهرای تهران، به شکلی هنرمندانه و دلنشین، مراتب صعود او به «اعلی علیین» و دریافت مدرک قبولی اش را مجسم کرده است:


  • منتظر منتقم حضرت زهرا(س)
۰۹
مرداد
۹۳

به گزارش خبرنگار دفاعی- امنیتی باشگاه خبرنگاران، شهید همت در جبهه‌های جنگ علیه باطل رابطه خیلی خوب و برادرانه‌ای با رزمندگان داشت.

چی خیال کردی؟

توی پادگان ابوذر، یک خط FX داشتیم که اصلش توی مخابرات بود. یک خطش را هم پارالل کرده بودند به اتاق ما که گوشِی‌اش شماره گیر نداشت. یک بار که آنجا بودیم، رضا دستواره ، که شوخی و شیطنت‌هایش زبانزد بود، بدون مقدمه گفت: می‌خواین با همین گوشی براتون شماره بگیرم؟ عباس کریمی گفت: مگه می‌شه؟ رضا گفت: چه قلقی داره که با اون می‌تونی شماره بگیری. عباس کریمی گفت: چه قلقی؟ گفت: وقتی گوشی رو برمی‌داری، یه تقی می‌کنه، با همین تقه‌ها می‌شه شماره گرفت. حالا چه جوری؟ هر تقه یعنی یه شماره، مثلا اگه شماره‌ات هشت باشه، باید هشت تا تقه بزنی و الی آخر.   
 
همه داشتیم باور می‌کردیم جالب این که امتحان هم کرد و شماره 119 را گرفت. بعد به عباس کریمی گفت: عباس، شماره تو بده تا برات بگیرم. عباس هم شماره تلفن خانه خواهرش را داد. رضا شروع کرد یه تقه زدن، بعد گوشی را گرفت در گوشش و گفت: الو، الو، صدا خیلی ضعیفه. شما صدای منو می‌شنوین؟ بعد گوشی را داد به عباس و گفت: بیا بگیرد با خواهرت حرف بزن، فقط صدا خیلی ضعیفه‌ها، باید داد بزنی. عباس کریمی هم گوشی را گرفت و گفت: الو، الو بعد رو به رضا گفت: این که صدایی نمیاد. رضا گفت: مومن، صدا ضعیفه، باید دادبزنی. عباس کریمی هم شروع کرد به بلند حرف زدن، داد می‌زد و می‌گفت الو الو صدا میاد؟ مجددا به رضا گفت: ما رو سر کار گذاشتی؟ رضا گفت: منو سر کار گذاشتن. این را گفت و خنده‌اش بلند شد. حالا نخند، کی بخند. همه می‌خندیدیم. 


در همین حین، تلفن زنگ زد. رضا رفت گوشی را برداشت و گفت: حاج همت، با تو کار دارن. همت گفت: من با کسی کار ندارم. گوشی رو بذار بچه جون. رضا گفت: حاجی، به جون خودم راست می‌گم طرف می‌گه کار واجب داره همت گفت: خیال کردی می‌تونی منم مثل عباس سر کار بذاری؟ نه، حنات پیش من رنگی نداره. رفتم گوشی را از دست رضا دستواره گرفتم، دیدم راست می‌گوید، از قرارگاه نجف است. گفتم: حاجی، رضا راست می‌گه گفت: شماها چی خیال کردین؟ یعنی من انقدر ساده‌ام که حرف شما رو باور کنم. آنقدر التماسش کردیم تا آمد و گوشی را گرفت. وقتی دید که حرف ما راست بوده، گفت: نمی‌تونستین زودتر بگین از قرارگه نجف باهام کار دارن؟

  • منتظر منتقم حضرت زهرا(س)
۰۱
مرداد
۹۳
  • منتظر منتقم حضرت زهرا(س)
۳۰
تیر
۹۳
  • منتظر منتقم حضرت زهرا(س)
۳۰
تیر
۹۳
**بیهوده مگو که مرد میدان هستیموقتی که ز فریاد هراسان هستیمدر غزه برادرانمان را کشتندانگار نه انگار مسلمان هستیمبا ترس سفر، سینه زدن بیهوده استآنسوی خطر سینه زدن بیهوده استاز سینه سپر کردن دگر می ترسیشب تا به سحر، سینه زدن بیهوده استجز ماه حسین در جهان ماهی نیستدر سینه به جز خروشی و آهی نیستدنبال حسین خود اگر آمده ایجز جاده غزه- کربلا راهی نیستتا سنگر غزه خالی از غیرت ماستدر هیئت دل سینه زنی باد هواستگیسوی زنان غزه خون آلود استیاران علی را چه شده؟ مرد کجاست؟این سوی درختی به نسیمی افتادآن سوی پرنده ای ز بیمی افتادلالائی مادران به شیون آمیختپستانک خونین یتیمی افتاد**
  • منتظر منتقم حضرت زهرا(س)
۲۸
تیر
۹۳
اولین بار بود که می رفتم جبههشب قدر که رسید ، به اتفاق چند تا از بچه ها رفتیم مراسم احیاءجمعیت رو که دیدیم تعجب کردیماز مجموع 350 نفر افراد گردان ، فقط بیست نفر اومده بودنشب دوم هم همین طور بودبرام سؤال شده بود که چرا بچه ها برا احیا نیومدنبا خودم گفتم نکنه خبر نداشته باشن...؟!از محل برگزاری احیاء اومدم بیرون...پشت مقر ما صحرایی بود که شیارها و تل زیادی داشتبه سمت صحرا حرکت کردمنزدیک شیارها که رسیدم ، دیدم در بین هر شیار، رزمنده ای رو به قبله نشستهقرآن رو روی سرش گرفته و زمزمه می کنهمراسم احیاء از بلندگو پخش میشدبچه ها صدا رو می شنیدن و توی تنهایی و تاریکی حفره ها ، با خدا راز و نیاز می کردنتازه فهمیدم داستان اون جمعیت کم توی محل برگزاری مراسم چیه... راوی: شهید رضا صادقی یونسی  منبع: وبلاگ عطر کربلا
  • منتظر منتقم حضرت زهرا(س)